ارمغان مستی
85/3/6 :: 9:21 صبح
« قصة زلف تو را صبح سحر خواهم گفت »
قصة زلف تو را صبح سحر خواهم گفت
ز کمانخانة تو من دو خبر خواهم گفت
بر قدمهای تو ای ماه جهان بار دگر
شعر دیگر چو عسل را که زبَر خواهم گفت
من نقابت فکنم با ولع و حرص وطمع
رازهایی ز همان قامت و سر خواهم گفت
به همه از تو و آن سلطنت پر قَدَرَت
خلقت جن و ملک، مور و بشر خواهم گفت
گر گذار تو دمی از خم آن کوچه رود
مستی حال تو را حین گذر خواهم گفت
حکمت محض تو را بر همه آوازه دهم
از بهشت ابدی هم ز سقر خواهم گفت
صد سخن از خود و آن غمزده افشا فکنم
رنج خود را به رهش حین سفر خواهم گفت
ز همان گردن و دستان و دوپاهای بلور
ز همان جام لب غرق شکر خواهم گفت
مطمئن باش که افشا بکنم راز تو را
و صف زیبای تو را من به قمر خواهم گفت
ز همان سلسلة موی سیه رنگ بلند
ز شراب تو و آن جمع بلند خواهم گفت
راضیا طاقت ما را نبود بیش مگوی
ز سر و گردن و آن ناز کمر خواهم گفت
خانه
:: کل بازدیدها :: :: بازدید امروز :: :: بازدید دیروز ::
:: درباره خودم :: :: اوقات شرعی ::
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
8183
15
2
:: لینک به وبلاگ ::
:: وضعیت من در یاهو ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: مطالب بایگانی شده ::
:: موسیقی وبلاگ ::